لقمان حكيم ، پيامبر باشد يا نباشد ، مردِ خداست ؛ و اگر مؤمن و مرد خدا نبود نام وي در قرآن كريم نمي آمد ، و سوره اي را به خود اختصاص نمي داد .
منتهي وي نه چون يك پيامبر با اتكاء به وحي و كلام الله ، بلكه به اتكاء به عقل ، خرد و حكمت ، راهبردي را انتخاب كرده است كه بدون كوچكترين منافاتي با حقيقت ، واقع بين و واقعگرايانه است :
مبتني بر عقل
درراه خير خواهي و مصلحت انديشي
به زبانخوش وسراسر «ادب »
و به اين ترتيب در حوزه ي « اخلاق » .
خوب را از بد تشخيص مي دهد ؛ و بي اعتناء به بد يا لااقل كم اعتناء به بد ، به راه خير هدايت مي كند ؛ تا آنجا كه بدهاي واقعا" قابل اعتناء چون موانعي بر سر اين راهبرد سعادت بشري ظهور و بروز كنند ، ثابت شوند ، و مورد تدبير قرار گيرند .
پس ، استراتژي لقمان را ميتوان با عبارت زير بيان كرد :
راهبرد عقلاني به سوي نيكي و سعادت دنيوي بشر ( ونهايتا" رستگاري اخروي وي ) .
بنا به اين استراتژي است كه هر فعاليتي بنا به توصيه هاي لقمان ، درفرايند عقل ، اخلاق و ادب قرارميگيرند :
عقل ، نيروي تميز حق ازباطل است ؛ خوب ازبد ...؛ و
اخلاق ، عمل به عقل است ؛ اجتناب ازبدي ها و توسل به نيكي ها است ؛ كه طبيعتا" به ادب منتهي ميشود : آداب ، عادات ، رسوم و سنن .
آداب بشري سبب سعادت دنيوي و رستگاري اخروي وي مي شوند .
سرانجام : لقمان عاقل ( يا خردمند ) ، اخلاق مدار است ؛ اديب است ، و اين ادب و اخلاق نه تنها تحت تاثير فرهنگ والاي محيط وي ،بلكه بيشتر و بسياربيشترناشي ازفطرت پاك انساني ، و سيرت نيك ، ونهايتا" شخصيت متعالي اوست .